دنبال کردن سرنخهای علوم شناختی (Cognitive science) میتواند شما را در ایجاد داشبوردهای مدیریتی یاری کند به نحوی که کاربران بتوانند با اطمینان و بهسرعت آن اطلاعات را در ذهن خود پردازش نمایند.
بصریسازی اثربخش دادهها، از جهات مختلف موجب ایجاد شناخت می شود. این رویکرد، از بار شناختی بر روی کاربر میکاهد، به حل مسئله کمک میکند، و رسیدن به بینش را آسان میسازد. از سوی دیگر، بصریسازیهای ضعیف موجب سردرگمی میشود و به نتیجهگیریهای غلط میانجامند.
از آنجا که علوم شناختی درک عمیقی از سازوکارها و فرآیندهای ذهنی به ما داده است (توسط آن فرآیندهای ذهنی پدیدههای اطرافمان را درک میکنیم و سپس از برداشتهایمان برای حل مسئله استفاده میکنیم)، منطقی است که فرض کنیم چنین یافتههایی با مسائل طراحی داشبورد بسیار مرتبط هستند. کاربران چگونه دادهها را تفسیر میکنند؟ طراحیهای ما چه الزاماتی را در معرض توجه آنها میگذارند؟ آنها برای گرفتن تصمیمات مؤثر به چه دانشی نیاز دارند؟ همهی این موضوعات باید هنگام طراحی یک داشبورد مدیریتی در نظر گرفته شود. در اینجا چهار دستورالعملِ برآمده از مطالعات انجامشده بر روی شناخت انسان ارائه شده که میتوانند هنگام طراحی داشبوردهای مدیریتی بهکار گرفته شوند:
۱- بر روی خوانایی تأکید کنید.
برای انجام هر نوع تحلیل با استفاده از یک داشبورد، کاربر باید قادر به استخراج و پردازش اطلاعاتی مطمئن و سریع باشد. رابط کاربری میبایست طوری باشد که پردازش بصری را هدایت کند نه اینکه از آن جلوگیری نماید.
در بصریسازی دادههای فوق، تصویر زمینهی شلوغ، نمودار را درهم و برهم کرده و از خوانایی آن کاسته است. برای بهبود خوانایی، باید تضاد رنگی (کنتراست) مناسبی میان پسزمینهی نمودار و قطعات داده وجود داشته باشد. کاربر باید با استفاده از داشبورد، قادر به استخراج و پردازش اطلاعاتی مطمئن و سریع شود.
همچنین، اولویتبندی اطلاعات به خواناتر کردن داشبورد کمک میکند. همانطور که زمانی آماندا کاکس (Amanda Cox) رئیس دپارتمان گرافیک نیویورک تایمز گفته، «دادهها مثل بچههای شما نیستند. مجبور نیستید تظاهر به دوستداشتن آنها بهشکل برابر کنید.» بدانید که باید توجه کاربر خود را به کجا معطوف کنید.
منبع تصویر: استفان فیو، با قالببندی و چیدمان/صفحهآرایی داشبوردها قطعاً اهمیت دارد.
چیدمان داشبورد را میتوان براساس اهمیتی که به محتوای مربوطه میدهد، تقریباً به چهار کادر تقسیم کرد. کادر بالا سمت چپ، بخشی است که بیشترین توجه از جانب کاربر را دریافت میکند بنابراین باید مهمترین موضوعات این قسمت را اشغال کنند. سپس موضوعات دیگر باید بهتریتب، براساس میزان اهمیت خود، توزیع شوند.
۲- بار شناختی را به حداقل برسانید.
بینشهای نظری دربارهی معماری شناختی بر محدودیتهای حافظهی بشر تأکید دارند. این درسها توسط مجمع HCI آموخته شده است که میگوید برای بهحداقل رساندن بار حافظهی کوتاهمدت، میبایست توالیهای تعاملی (interaction sequences) طراحی کرد. از آنجا که حافظهی شناختی بهتر از یادآوری کامل است، داشبورد موردنظر میبایست تمامی اطلاعاتی را که کاربر برای یک تحلیل خاص نیاز دارد، در مقابل دیدگانش قرار دهد. (جزئیات مربوط به اینکه داشبورد چگونه میتواند وابستگی به حافظهی کوتاه مدت را کاهش دهد، در مقالهای با عنوان روانشناسی پشت داشبوردهای مدیریتی در مجله سایت جادوبی، آورده شده است.)
۳- از بازنمایی گرافیکی استفاده کنید.
ما شیفتهی تصویرسازی هستیم. چه نموداری باشد که دادههای خام را به مقایسه میگذارد تا دید واقعبینانهتری به کاربر بدهد یا اینکه استفاده از آیکونی باشد که به محدودیتهای صفحه نمایش غلبه میکند، بههرحال ما به یک عکس بیش از هزاران واژه بها میدهیم.
جهت تسهیل درک داشبوردها، آیکونها را با برچسبهای متنی یکی دو کلمهای (بهشکل pop-up یا نوع دیگر) ترکیب کنید تا بتوانید معنای داشبورد را برای کاربرانی که رمزگشایی از تصاویر و خواندن آنها برایشان دشوار است شرح دهید.
۴- از قوانین گشتالت[۱] پیروی کنید.
روانشناسی گشتالت، مجموعهای از قوانین ارائه میدهد که نحوهی درک یا شهود الگوها و نتیجهگیری از آنچه را که میبینیم توضیح میدهند. بهکاربستن این قوانین در بصریسازی دادهها و روی نمودار بردن آنها، میتواند به کاربران کمک کند تا الگوهای موجود در دادههای خود را بهراحتی شناسایی کنند. برخی از این قوانین عبارتند از:
قانون پراگنانز (Law of Prägnanz): این قانون میگوید که مغز بشر الگوهای ساده– الگوهایی که منظم، یکنواخت و مرتب باشند- را سریعتر از الگوهایی پردازش میکند که پیچیدهترند. برای درک این مطلب، دو نمودار زیر را در نظر بگیرید. اگر از شما خواسته میشد در این دو نمودار عامل برتر را بیابید، کدام نمودار برای نمایش داده بهنظرتان سادهتر میرسید؟
بهسادگی میتوان در نمودار دوم دید که جیمز بالاترین عملکرد را دارد چرا که قطعات داده در اینجا بهترتیب قرار گرفتهاند. اگر دادهها براساس نام یا گروه و نه براساس زمان ارائه شده باشند، فکر خوبی است که آنها را براساس ترتیب نزولی/صعودی مرتب کنیم.
قانون نقطهی کانونی (Focal Point): این قانون میگوید که اشیای مجزا در بازنمایی بصری، یک نقطهی کانونی میسازند. بهعنوان مثال، اگر میخواهید توجه کاربر خود را به نقطهی خاصی از دادهها معطوف کنید، میتوانید با استفاده از رنگ متفاوتی، یک نقطهی کانونی ایجاد کنید.
در این نمودار، چین بهخاطر رنگ متفاوتش از دیگر کشورها، تبدیل به نقطهی کانونی و مورد توجه شده است.
نتیجهگیری
هدف داشبوردهای مدیریتی افزایش قابلیتهای شناختی انسان و کمک به تصمیمگیری است. چالشهای پیش روی طراحی یک داشبوردِ اثربخش بسیارند، اما مزایای بالقوه، آن را به چالشی تبدیل میکند که ارزش دنبال کردن را دارد. کلید این مسئله در یافتن آنچه جالبتر یا ساختارشکنتر باشد، نیست؛ بلکه در بهکارگیری مفاهیم سادهای است که اگرچه آنها را میدانیم اما هنوز میخواهیم نادیده شان بگیریم.
پانوشت:
[۱] گشتالت (Gestalt) در آلمانی به معنای «ساختار و سازمان (configuration)» یا شکل (form) است. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که گرچه تجربههای روانشناختی از عناصر حسی ناشی میشوند، اما باخود این عناصر تفاوت دارند. طبق نظریهی گشتالت ما دنیا را در کلهای معنیدار تجربه میکنیم و محرکهای جداگانه را نمیبینیم و کلاً هر آنچه میبینیم محرکهای ترکیب یافته در سازمانها (گشتالتها) یی است که برای ما معنی دارند. طبق این نظریه کل چیزی فراتر از مجموع اجزای آن است.
درج دیدگاه